حکومت اسلامی، دموکراتیک یا دیکتاتوری؟
طبق یک تقسیم کاملاً معروف در حوزه مباحث سیاسی، حکومت ها یا دیکتاتوری اند یا دموکراتیک؛ حکومت اسلامی جزء کدامیک از این دو دسته است؟
پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
طبق یک تقسیم کاملاً معروف در حوزه مباحث سیاسی، حکومت ها یا دیکتاتوری اند یا دموکراتیک؛ حکومت اسلامی جزء کدامیک از این دو دسته است؟پاسخ:
عموم نظریه پردازان سیاسی، در نگرش کلان به حکومت ها، آنها را به دو دسته تقسیم می کنند:1- حکومت های دیکتاتوری 2- حکومت های دموکراتیک. البته هر کدام از این دو قسم، انواع و گونه های مختلفی دارد، ولی به طور کلی و در یک تقسیم بندی کلی حکومت ها دو قسم اند: قسم اول حکومتی که در آن شخص حاکم به دلخواه و میل خود در همه امور دخالت می کند و خودسرانه فرمان می دهد و به شیوه های گوناگون توسل می جوید و عمدتاً از شیوه های متکی بر ارعاب و زور و قدرت نظامی برای وادار ساختن مردم به اطاعت بهره می گیرد. در برابر این نوع حکومت، حکومت دموکراتیک قرار دارد که براساس خواست و اراده مردم شکل می گیرد و مردم با رأی و خواست خود حاکمان را بر می گزینند و آنها مکلفند که به اراده و خواست مردم جامه ی عمل بپوشند و مشروعیت آنها از اراده و خواست مردم ناشی می شود.
گروهی از افراد براساس این تقسیم بندی سؤال می کنند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری است؛ یعنی، کسی که به حکومت می رسد، مثلاً در زمان ما ولی فقیه به زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل می کند و به میل و خواست خود حکومت می کند؟ یا شکل دیگری از حکومت است؟ در این صورت آیا همان حکومت دموکراسی است که در غرب در مقابل دیکتاتوری قرار دارد؟ یا شکل سومی از حکومت است؟ با توجه به این تقسیم، در صورتی که این حکومت مردمی باشد، باید در آن همان شیوه هایی که در کشورهای غربی و حکومت های دموکراتیک وجود دارد و اعمال می شود، به کار گرفته شود؛ در غیر این صورت حکومت اسلامی، مردمی نخواهد بود و حکومت دیکتاتوری و متکی بر خواست و اراده فرد است و ما گزینه سومی پیش رو نداریم.
در پاسخ به این شبهه باید گفت: حکومت اسلامی نه حکومت دیکتاتوری است که یک فرد با فریب و توطئه و یا کودتا به قدرت برسد و با استفاده از زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل کند و به آنچه که میل باطنی و هوای نفس او خواستار آن بود عمل کند، و نه دموکراسی خاصی است که فعلاً در جوامع غربی وجود دارد و اعمال می شود. اساساً اینکه می گویند حکومت ها یا دیکتاتوری اند و یا دموکراتیک (به شیوه ی غربی) یک مغالطه است که این نوع مغالطه ها معروف به مغالطه سیاه و سفید هستند. یعنی مغالطه گر در مقابل دیگران مسأله را مطرح می کند و جوابهای مسأله را بیان می کند البته منحصراً جوابهایی که مورد نظر خود اوست و این چنین القا می کند که این مسأله جوابی غیر از آنچه که من گفتم ندارد و به ناچار باید یکی از همین جوابها را برگزید!
جواب اصلی این است که حکومت ها لزوماً دیکتاتوری یا دموکراتیک (به روش غربی) نیستند. بلکه شقّ سومی هم مطرح است و آن حکومتی است که برای خود ارکانی دارد که با ارکان حکومت های دموکراتیک غربی و حکومت های دیکتاتوری غیر قابل جمع است. در نظام اسلامی یک فقیه عادل در رأس هرم قدرت وجود دارد ولی هیچگاه او یک دیکتاتور نیست زیرا اولاً به زور و به ناحق حکومت را در دست نگرفته است، بلکه حکومت به واسطه ی اذن الهی حق اوست و همچنین تکلیف الهی اوست که حتی اگر شرایط حکومت برای او مهیا باشد حق ترک کردن آن را ندارد. ثانیاً او عادل است و بلکه عادل ترین فرد است که صلاحیت احراز این مقام مهم و خطیر را پیدا کرده و الا هیچگاه حق نخواهد داشت در مقام حکومت قرار بگیرد و حتی اگر عادل ترین باشد اما فقط یک گناه کبیره مرتکب شود که عدالت از او ساقط گردد خود به خود از این مقام عزل می شود و نیازی به عزل کردن هم ندارد. علاوه به این وقتی ولی فقیه به رهبری حکومت رسید حق ندارد هر آنچه را که خود می خواهد و میل باطنی خودش به آن تعلق می گیرد انجام دهد بلکه او وظیفه دارد در جامعه به دنبال وضع و اجرای قوانین و احکام اسلامی باشد و جامعه را آماده رشد و تکامل مادی و معنوی، دنیوی و اخروی کند تا افراد جامعه اسلامی در سایه این آمادگی در مسیر سعادت ابدی قرار بگیرند و بایستی موانع رشد و تکامل انسانها را در جامعه برطرف کند. ولی فقیه وظایفی دارد که باید به آنها عمل کند و حق کم کاری و ترک وظیفه اش را ندارد پس به هیچ وجه قابل مقایسه با حکومت های دیکتاتوری نیست.
همچنین حکومت اسلامی، دموکراسی به معنی غربی آن هم نیست؛ گرچه مردم دارای نقش اساسی هستند و وجود خارجی حکومت بدون پشتوانه مردمی امری ناشدنی است اما این مطلب مستلزم آن نیست که حتماً هرآنچه که در نظامهای دموکراتیک غربی ایجاد و اعمال می شود در نظام اسلامی هم بشود. مثلاً در نظام اسلامی هرگز چنین نیست که مشروعیت نظام، وضع قوانین و اجرای آنها هم صد در صد در اختیار مردم باشد و هر قانونی را که مردم رأی دادند معتبر و قابل اجرا باشد حتی اگر خلاف نص قرآن باشد.
در نظام اسلامی مشروعیت از جانب خداوند است و اگر اذن او نباشد حکومت مشروعیت ندارد حتی اگر همه مردم به آن رأی مثبت بدهند. همچنین فقط قوانینی معتبر است که مطابق با احکام و قوانین اسلامی باشد و هیچ قانونی که مخالف اسلام و احکام آن است در نظام اسلامی معتبر نخواهد بود.
البته همان طور که گفتیم نقش اساسی مردم کاملاً محفوظ است زیرا اصل تحقق خارجی نظام به خواست مردم ممکن است و همچنین مردم می توانند آزادانه در چارچوب مقررات و احکام اسلامی در سرنوشت خود و اداره جامعه اسلامی مؤثر باشند؛ مثلاً رئیس جمهور انتخاب کنند، تا مسئولیت اجرای قوانین را به عهده بگیرد، نمایندگان مجلس را انتخاب کنند تا قوانین مورد نیاز جامعه اسلامی را وضع کنند و حتی خبرگان رهبری را با رأی خود انتخاب کنند که در تعیین رهبری و نظارت بر عملکرد آن نقش حیاتی و اساسی دارند.
پس نظام اسلامی و نظام ولایت فقیه نه حکومت دیکتاتوری است و نه دموکراسی به معنی غربی آن است. بلکه شیوه ی خاصّی از حکومت است که بر جایگاه مردم و نقش ایشان تأکید فراوان دارد و هم با تکیه بر مبانی و احکام نورانی دین اسلام درصدد است با نفی هر گونه تفکر و منش و رفتار شیطانی، فرد و جامعه را به سمت رشد و شکوفایی و پیشرفت مادی و معنوی و دنیایی و اخروی سوق دهد، و خیر و مصلحتی که خدای متعال در قالب احکام تابناک خود برای انسان ها در نظر گرفته به منصّه ی ظهور و عینیّت رساند.
منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}